Saturday, May 3, 2014

دلتنگی

نمیدانم از کجا شروع کنم... انگار  این مهاجرتهای متداوم ما را حساس تر و رنجورتر کرده به گونه ای که حتی تحمل خودمان را هم نداریم چه برسد به دیگران...دلم گرفته از این همه سردی و بیتفاوتی, دلم گرفته از دوستیهای گذرا و پر از انتظار و برداشتهای اشتباه ...دلم گرفته از آمدنها و رفتنهای بی انتها و وجودهای نیمه خالی از احساس و معرفت ...چرا اینگونه ؟ چرا نسل و من تونسل پرندگان مهاجر شد ؟ چرا نسل من و تو نسل سوخته پر درد شد؟ چه کسی  آن را برای ما رقم زد؟
دلم پر از درد و تنهاییه..... دلم میخواد پر بکشم و به سرزمین پاک و پر مهر مادریم برگردم جایی که هنوز  میدونم  آغوش پر مهرو با صفایی بدون توقع انتظارم را میکشد

1 comment: